محکوم به زندگی

محکوم به زندگی

مرد تنهای شب
محکوم به زندگی

محکوم به زندگی

مرد تنهای شب

تقدیم به مادرم

در خیالم بود روز تولدت به تو بگویم بهار من از امروز شروع میشود چون تو معنی نو شدن و زندگیِ دوباره میدهی .
در خیالم بود روز تولدت با لباس آبی با آهنگِ گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن لبخندت بخندیم . در خیالم بود روز تولدت قهوه مورد علاقه تو رو بنوشم در خیالم بود روز تولدت بیشتر بغلت کنم آخه من همیشه خودم را کنار تو و تو را کنار خودم میدیدم. میخواستم نامه هایم به تو راکتاب کنم تادرحافظه ی تاریخی بماند ،که تو همان مصداق عشق در کتابها شوی

فیروزه
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

مرد تنهای شب

راه

ای که مرا خوانده ای؛راه نشانم بده
در شب ظلمانی ام ؛ماه نشانم بده
یوسف مصری ز چاه؛گشت چنین پادشاه
گر که طریق این بود؛چاه نشانم بده

عکس نوشته پسرانه

خدایا
تو را شکر که امروز را به من فرصت زندگی دادی تا شکرگزار تک تک نعمت‌هایت باشم
و از زندگی‌ام لذت ببرم.
تو را شکر که هر روز نعمت‌های بیکرانت را وارد زندگی‌ام می‌کنی.
تو را شکر که هر لحظه مرا به مسیر درست هدایت می‌کنی و اضطراب و استرس را از بدنم دور میکنی
تو را شکر که ایمان و باورم را روز به روز قوی‌تر می‌کنی.
تو را شکر که هر روز از بی‌نهایت راه و از جایی که فکرش را هم نمی‌کنم به من رزق و روزی می‌دهی.
تو را شکر که هر روز بهترین‌ها را وارد زندگی‌ام می‌کنی️

ادامه نوشته

زندگی

اگر به یاد کسی هستیم .... این هنر اوست....
نه هنر ما...

رنگین کمان

هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد
بعضی وقت ها باید تا نهایت آرامش گریست
آنگاه تبسمی مهمان لبهایت می شوند
که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است .....

ادامه نوشته

در خیالم بود

در خیالم بود روز تولدت به تو بگویم بهار من از امروز شروع میشود چون تو معنی نو شدن و زندگیِ دوباره میدهی .
در خیالم بود روز تولدت با لباس آبی با آهنگِ گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن لبخندت بخندیم . در خیالم بود روز تولدت قهوه مورد علاقه تو رو بنوشم در خیالم بود روز تولدت بیشتر بغلت کنم آخه من همیشه خودم را کنار تو و تو را کنار خودم میدیدم. میخواستم نامه هایم به تو راکتاب کنم تادرحافظه ی تاریخی بماند ،که تو همان مصداق عشق در کتابها شوی

فیروزه
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

مرد تنهای شب

تقدیر و تصمیم

تصمیم من مثل تصمیم آن پرنده ی پروبال شکسته است که از ترس دشمن تصمیم می گیرد به مکان دوری پرواز کند. پس در هر حال پر می زند، اما از بالای صخره ها پایین می افتد و پروبالش بیشتر مجروح می شود. در ته این دره ی مخوف چه به جانش می افتد؟ در جریان سریع یک رودخانه ی طغیانی چقدر بد است بروپال شکسته بودن. 

ادامه نوشته